خاطره ای از حجاب/خانم محمدعلیان
چقدر بدون تو سخت بود, ثانیه به ثانیه ذوب میشدم از دوری ات, توتکه ای از وجود مرابا خود برده بودی و من اکنون بدون تو باید چه می کردم؟
خودم را دربین دوستانم پنهان میکردم
درگوشه ای مخفی میشدم, تامبادا کسی از حال و روز آشفته من باخبر شود ومرا بدون تو ببیند.
خدا ,خدا میکردم که هرچه زودتر برگردی,باخودم عهد بسته بودم که دیگر ثانیه ای از خودم دورت نکنم.
چه حال وحشتناک ودردناکی است نبودنت,خودت هم شاید ندانی چقدر برایم عزیزی وفکر نبودنت چه فشاری رویم می آورد.
من عاشقت هستم چون حافظ وجود منی,خدا دوستت دارد, وچقدر این عشق شیرین است.
اینکه می گویم ثانیه به ثانیه ذوب می شوم ,اغراق نیست, حیا وعفت من تکه هایی از وجودم هستند که وقتی تو نباشی ذره ذره ذوب میشوند ومیریزند.
چادرم, من آن روز 11ساله بودم,حجابم کامل بود اما تورا نداشتم, این نبودنت به خواست خودم نبود,مجبور بودم برای ساعتی تورا از خودم جدا کنم وبه مادرم بسپارمت.
جمعیت آن سالن همه هم سن وسال هایم وبانوان بودند,تااینجا مشکلی نداشتم,عذاب من آنجابود که سالن تیزهوشان بیرون آمدم ومادرم واز هرچیزی مهمتر درآن لحظه, چادرم را ندیدم; گریه ام گرفته بود.
در کوچه پشت دوستم قایم شده بودم تا مبادا چشم نامحرمی هیکل کوچک 11ساله ام را برانداز کند.
مانتو من از مدل های عروسکی آن زمان بود وگشاد, اما بازهم عذاب بود وعذاب, چون حیای من دردش گرفته بود ومی سوخت از غم دوری ات, آنقدر دعا کردم وخدا را خواندم تا مادرم باچادرم از راه رسید.
درآن لحظه خود خودم را ثروتمند می دانستم چون عزیز جانم, چادرم آمده بود.
این یک ربع نبودنت کافی بود تا دیگر از خودم جدایت نکنم.
حالا18 سال دارم وباعشق تورا برسر میگذارم.
وچقدر زیبا ودلنشین است این تعبیر از چادر که می گوید:چادر یعنی چهره آسمانی دختر رسوال الله (صلوات و الله علیه)
باشد که این الماس سیاه.ارثیه خانوم فاطمه زهرا(سلام الله علیه)وامر خداوندبزرگ(سوره مبارکه احزاب ایه 59)در یوم الحساب شهادت بدهد عشقمان را به خودش
منصوره محمد علیان
با سلام. مطلبتان زيبا بودخانم محمد عليان عزيز.ان شاء الله چادر اين تاج بندگي رو هميشه قدر بدانيم.
سلام عزیزم. بسیار زیبا بود. امیدوارم همیشه این الماس سیاه و زیبا رو برتن داشته باشی. احسنتم
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب