23
مهر

اگر محجبه ها...

 

| #استاد_پناهیان |


اگر محجبه ها
از سر شوق حجاب داشته
باشند وشوق آنها به حجاب
دیده شود حجاب افزوده می‌شود..

 


free b2evolution skin
21
مهر

#دخـــــتران_زهرایـــــی

#دخـــــتران_زهرایـــــی

?چادرت را سر کن !
از اینجای کار به بعد با توست !
باید شهر را بوی ” فاطمـــــه ” بردارد !
باید هر طرف را که نگاه کردی ،
فرزندان ” فاطمـــــه ” را ببینی ،
که دارند برای یاری امامشان
آماده میشوند !

☘چادرت را سر کن ؛
چادر لباس فرم ” فاطمـــــی ” هاست !
اصلا زین پس چادر نشانه !
آنهایی که میخواهند در قیام مهدوی
امامشان را یاری کنند
را با چادر بشناسیم !

?چادر نشانه ای باشد برای کسانی که
دیگر فکر دیده شدن نیستند ؛
اینبار فکر پسندیده شدن هستند !
” زهـــــرا سلام الله علیها ” باید بپسنددت
و زیر حکم چادرت را امضا کند !

باید تعهد بدی !
که در گردان فاطمی ها
حافظ حیا و عفت باشی !
باید حواست باشد که امام ؛
هر لحظه از تو سان میبیند !
در کوچه و بازار و خیابان !

چادر تو ، عَلـَم این جبهه ی جنگ نرم !
علمدار حیا
مبادا دشمن چادر از سرت بردارد !
گردان فاطمی باید با چادرش
بوی یاس را در شهر پخش کند !
علم را تصرف کند…
و سفیر صلح فاطمه در جهان باشد !

” چـــــادر خاکـــــی “
اسم رمز گردان “فاطمـــــی ” مهدی است…

#مدافع_چادر_خاکی_مادرمم❤️

 


free b2evolution skin
5
شهریور

حجاب /سمانه مهدوی

سمانه مهدوی                                                پایه اول عومی                                  

به نام خدایی که گوهر زن و زیبایی او را در حجابش افرید خدایی که زهرا را با حجابش سرلوحه همه زن ها قرار داد…
من دخترم دختری از جنس بلور از جنس مروارید…
من دخترم دختری که حجابم را مدیون خون شهدا و عشق به ناز دختر پیامبر هستم…
من دخترم دختری که در جامعه قدیم نه بلکه در جامعه امروز زندگی میکنم,جامعه ای که زرق و برق دنیای و غرب چشم بسیاری را به خود بافته است.
حجاب من امنیت من است امنیتی از جنس زهرایی بودن…
حجاب یعنی ارامش…
یعنی امنیت…
یعنی لبخند خدا
یعنی احترام گذاشتن به پدر هایی که از خانواده خود جدا شدن و مدافع حرم حق شدن…
دخترم اما غیرتی میشوم وقتی کسی بخواهد حجابم را از من جدا کند…
من زیبایی ام را با حجابم میخواهم نه به نمایش گذاشتن خودم در میان گرگ هایی در لباس میش


free b2evolution skin
5
شهریور

خاطره ای از حجاب/خانم توکلی

 

چشاموبستم ورفتم به گذشته زمانی ک دختری 10-11ساله بودم وعاااشق چادرالبته این عشق به چادرازهمان کودکی زمانی که 5-6سال بیشترنداشتم همراهم بود.ازهمان زمانی که باامام زمان عج الله ومادربزرگوارشون نرجس خاتون آشناشدم ازهمان زمانی که فهمیدم امام زمان عج الله چادررادوست دارند.
10-12ساله بودم تازه به سن تکلیف رسیده بودم ولی چادرمشکی نداشتم هرچندخانواده ام مذهبی بودن اما می گفتن بامانتووروسری حجابت کامله هنوزسنی نداری که چادربپوشی
اما….
امامن چادرمی خواستم دوست داشتم مثل بزرگترهاچادربپوشم آخه مامانم خودشون وقتی من به سن تکلیف رسیدم بهم گفتن نمازشکربخون الان توبزرگ شدی خانم شدی ولی الان می گفتن چادر هنوززوده
من دست بردارنبودم چادرمی خواستم برای همین یه روز رفتم درکمدمامانموبازکردم دیدم یه چادردارن که استفاده اش نمی کنن منم برداشتم وفرداصبحش باچه ذوقی چادرموسرم کردم ورفتم مدرسه می خواستم همه ببینندکه من چادرمی پوشم من بزرگ شدم
وقتی که مامانم اصرارمنودیدن برام چادردوختن
ظهرکه اومدم خونه بایکی ازبهترین صحنه های عمرم مواجه شدم مامانم داشتن برام چادرمی دوختن وای خدای من چه صحنه ی زیبایی بود
حالامن به آرزوم رسیده بودم ومی تونستم باچادربرم بیرون هرچندکه دوستام مسخره ام می کردن اما من افتخارمی کردم که چادری هستم.الان هم خداروشکرمی کنم ک لحظه ای سست نشدم که چادرموبذارم کنار واینکه خدالذتی به من دادکه باهیچ چیزعوضش نمی کنم

سعیده توکلی


free b2evolution skin
31
مرداد

خاطره ای از حجاب/خانم محمدعلیان

چقدر بدون تو سخت بود, ثانیه به ثانیه ذوب میشدم از دوری ات, توتکه ای از وجود مرابا خود برده بودی و من اکنون بدون تو باید چه می کردم؟
خودم را دربین دوستانم پنهان میکردم
درگوشه ای مخفی میشدم, تامبادا کسی از حال و روز آشفته من باخبر شود ومرا بدون تو ببیند.
خدا ,خدا میکردم که هرچه زودتر برگردی,باخودم عهد بسته بودم که دیگر ثانیه ای از خودم دورت نکنم.
چه حال وحشتناک ودردناکی است نبودنت,خودت هم شاید ندانی چقدر برایم عزیزی وفکر نبودنت چه فشاری رویم می آورد.
من عاشقت هستم چون حافظ وجود منی,خدا دوستت دارد, وچقدر این عشق شیرین است.
اینکه می گویم ثانیه به ثانیه ذوب می شوم ,اغراق نیست, حیا وعفت من تکه هایی از وجودم هستند که وقتی تو نباشی ذره ذره ذوب میشوند ومیریزند.
چادرم, من آن روز 11ساله بودم,حجابم کامل بود اما تورا نداشتم, این نبودنت به خواست خودم نبود,مجبور بودم برای ساعتی تورا از خودم جدا کنم وبه مادرم بسپارمت.
جمعیت آن سالن همه هم سن وسال هایم وبانوان بودند,تااینجا مشکلی نداشتم,عذاب من آنجابود که سالن تیزهوشان بیرون آمدم ومادرم واز هرچیزی مهمتر درآن لحظه, چادرم را ندیدم; گریه ام گرفته بود.
در کوچه پشت دوستم قایم شده بودم تا مبادا چشم نامحرمی هیکل کوچک 11ساله ام را برانداز کند.
مانتو من از مدل های عروسکی آن زمان بود وگشاد, اما بازهم عذاب بود وعذاب, چون حیای من دردش گرفته بود ومی سوخت از غم دوری ات, آنقدر دعا کردم وخدا را خواندم تا مادرم باچادرم از راه رسید.
درآن لحظه خود خودم را ثروتمند می دانستم چون عزیز جانم, چادرم آمده بود.
این یک ربع نبودنت کافی بود تا دیگر از خودم جدایت نکنم.
حالا18 سال دارم وباعشق تورا برسر میگذارم.
وچقدر زیبا ودلنشین است این تعبیر از چادر که می گوید:چادر یعنی چهره آسمانی دختر رسوال الله (صلوات و الله علیه)
باشد که این الماس سیاه.ارثیه خانوم فاطمه زهرا(سلام الله علیه)وامر خداوندبزرگ(سوره مبارکه احزاب ایه 59)در یوم الحساب شهادت بدهد عشقمان را به خودش

منصوره محمد علیان


free b2evolution skin