6
آبان
.
اى کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
اى کاش فقط بى سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد
زان روز چو آهوى بیابان تو بودم
طوفان عجیبى است غم عاشقى تو
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
اى گنبد عشق ، منِ خسته دل اى کاش
چون کفتر پربسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست
اى کاش که زوار خراسان تو بودم
.
قدم به قدم به سوی حرم
در اوج خیالم کنار توام
بگو چه کنم به حال دلم ؟
اسیر تو و بی قرار توام
یک بلیط
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد
هر حیاطی یک حوض
پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود
یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام
به خودم می آیم
چند روزی به سفر هست هنوز …
.